حقیقت ممنوعه در ورزش زنان ایران؛ چرا قهرمانان واقعی نادیده گرفته میشوند؟
وقتی یک ورزشکار زن ایرانی روی سکوی قهرمانی میایستد، لبخندش برای میلیونها نفر الهامبخش است؛ اما پشت آن لبخند، واقعیتی تلخ پنهان شده است. واقعیتی که کمتر رسانهای جرات گفتنش را دارد: قهرمانان زن ایرانی در بیشتر مواقع، تنها قهرمانِ میدان نیستند؛ بلکه قربانیِ نادیدهگرفتهشدن، بیتوجهی و تبعیضاند. ورزش زنان ایران سالهاست میان دو جبهه […]
وقتی یک ورزشکار زن ایرانی روی سکوی قهرمانی میایستد، لبخندش برای میلیونها نفر الهامبخش است؛ اما پشت آن لبخند، واقعیتی تلخ پنهان شده است. واقعیتی که کمتر رسانهای جرات گفتنش را دارد: قهرمانان زن ایرانی در بیشتر مواقع، تنها قهرمانِ میدان نیستند؛ بلکه قربانیِ نادیدهگرفتهشدن، بیتوجهی و تبعیضاند.
ورزش زنان ایران سالهاست میان دو جبهه گرفتار مانده؛ از یک سو محدودیتهای فرهنگی و ساختاری، و از سوی دیگر بیتوجهی مسئولان و رسانهها. نتیجه؟ نسلی از قهرمانان بینامونشان که هیچکس حتی صدایشان را نشنیده است.
تبعیض از زمین تمرین شروع میشود
شاید باورت نشود، اما هنوز در بسیاری از شهرهای ایران، دختران ورزشکار برای تمرین باید ساعتها منتظر خالی شدن سالنهایی باشند که در اولویت تیمهای مردان است.
زنان در رشتههایی مثل فوتبال، وزنهبرداری و حتی شنا، سهم کوچکی از بودجه و امکانات را دارند.
مثلاً تیم ملی فوتبال زنان ایران سال گذشته برای شرکت در مسابقات آسیایی، مجبور بود با لباسهای چند سال پیش و کفشهای دستدوم تمرین کند؛ در حالیکه تیم مردان با جدیدترین تجهیزات تمرین میکردند.
یکی از بازیکنان سابق تیم ملی در گفتوگویی غیررسمی گفته بود:
«ما برای بلیت هواپیما باید از جیب خودمان خرج میکردیم، ولی وقتی تیم مردان سفر میکرد، پرواز اختصاصی داشتند.»
وقتی رسانهها قهرمانان زن را نمیبینند
اگر همین امروز در گوگل عبارت «قهرمانان ورزشی ایران» را جستوجو کنید، بیشتر نتایج مربوط به ورزشکاران مرد است.
اما آیا واقعاً زنان ایرانی قهرمان ندارند؟ یا رسانهها تصمیم گرفتهاند آنها را نبینند؟
الهه احمدی، کیمیا علیزاده، زهرا نعمتی، ندا شهسواری، مهسا جلالی، نرجس امامقلیزاده، و دهها نام دیگر، تاریخ ورزش ایران را ساختهاند. با این حال، پوشش خبریشان در مقایسه با همتایان مردشان، حتی به یکدهم هم نمیرسد.
در یکی از گزارشهای فدراسیون ورزش زنان در سال ۱۴۰۲ آمده بود که تنها ۷٪ از برنامههای ورزشی تلویزیون به ورزش زنان اختصاص دارد.
یعنی از هر ۱۰۰ ساعت پخش ورزشی، تنها حدود ۷ ساعت به نیمی از جمعیت کشور مربوط میشود!
قهرمانانی که از کشور رفتند؛ سکوتی که فریاد شد
شاید جنجالیترین بخش ماجرا، خروج برخی از ورزشکاران زن از ایران باشد.
کیمیا علیزاده، نخستین زن ایرانی که در المپیک مدال گرفت، وقتی کشور را ترک کرد گفت:
«من یکی از میلیونها زن سرکوبشده در ایران هستم.»
حرفی که جهان را تکان داد و نگاهها را دوباره به ورزش زنان ایران برگرداند.
اما به جای تحلیل دلایل این مهاجرت، بسیاری از رسانهها سعی کردند صورتمسئله را پاک کنند.
واقعیت این است که وقتی سیستم، تلاش و فداکاری زنان را نمیبیند، آنها ناگزیر به ترک وطن میشوند.
اسپانسرها کجای این بازیاند؟
در دنیای امروز، رشد ورزش بدون حمایت مالی تقریباً غیرممکن است.
اما در ایران، اسپانسرها تمایل چندانی به سرمایهگذاری روی ورزش زنان ندارند.
چرا؟ چون پخش زندهای وجود ندارد، تبلیغات محدوده، و دیدهشدن کم است.
در نتیجه، یک چرخهی معیوب شکل گرفته است:
چون دیده نمیشوند، حمایت نمیشوند — و چون حمایت نمیشوند، دیده نمیشوند.
با این حال، نمونههای موفقی هم وجود دارد.
تیمهای والیبال و فوتسال بانوان در چند سال اخیر توانستهاند با جذب اسپانسرهای خصوصی، بخشی از این چرخه را بشکنند.
ولی تا زمانی که نگاه عمومی به ورزش زنان تغییر نکند، این موفقیتها استثنا باقی میمانند.
قهرمانانی که قهرمان ماندند، نه برای مدال؛ برای عشق
در بسیاری از مصاحبهها، ورزشکاران زن ایرانی جملهای مشترک میگویند:
«ما برای دیده شدن نمیجنگیم، برای عشق به ورزش میجنگیم.»
این جمله هم زیباست و هم دردناک.
زیرا در پشت این «عشق»، واقعیتی پنهان است:
تمرینهای طاقتفرسا، کمبود امکانات، تبعیضهای آشکار، و گاهی حتی تمسخر از سوی اطرافیان.
با این وجود، زنان ایرانی هر روز رکوردهای جدیدی ثبت میکنند.
از رکوردشکنی در تیراندازی گرفته تا صعودهای جهانی در کوهنوردی، از مدالآوری در کاراته تا درخشش در دوچرخهسواری.
آنها میدانند که شاید دیده نشوند، اما نمیخواهند تسلیم شوند.
رسانهها و مردم؛ دو عامل تغییر بزرگ
اگر بخواهیم واقعبین باشیم، آینده ورزش زنان ایران تنها به تصمیم مسئولان وابسته نیست.
نقش رسانهها و مردم حیاتی است.
وقتی رسانهها بیشتر درباره زنان ورزشکار بنویسند و مردم از آنها حمایت کنند، اسپانسرها و فدراسیونها هم مجبور به تغییر میشوند.
شبکههای اجتماعی این روزها به سکوی تازهای برای قهرمانان زن تبدیل شدهاند.
بسیاری از ورزشکاران زن حالا خودشان رسانهاند.
با انتشار ویدیوهای تمرین، مصاحبههای شخصی و نقدها، توانستهاند صدایشان را مستقیم به مردم برسانند.
نادیدهگرفتن قهرمانان، هزینه دارد
نادیدهگرفتن زنان در ورزش، فقط بیعدالتی نیست؛ بلکه ضرر اقتصادی و فرهنگی هم دارد.
ورزش زنان میتواند الهامبخش میلیونها دختر جوان باشد، موجب ارتقای سلامت جامعه و افزایش غرور ملی شود.
اما وقتی این بخش از جامعه تضعیف میشود، نیمی از پتانسیل کشور خاموش میماند.
آیندهای روشن؛ اگر بخواهیم
با وجود همهی موانع، نشانههای امید وجود دارد.
در سالهای اخیر، فدراسیونها شروع به توجه بیشتر به تیمهای زنان کردهاند.
پخش اینترنتی مسابقات بانوان، برگزاری لیگهای منظمتر و دعوت از مربیان خارجی زن، همگی قدمهای مثبتاند.
اما این کافی نیست.
برای تغییر واقعی، باید باور کنیم که قهرمان زن ایرانی، نه یک استثنا بلکه یک قاعده است.
تا وقتی این باور در ذهن مردم و مسئولان شکل نگیرد، مدالهای زنان تنها در قاب عکسها خواهند درخشید، نه در حافظهی ملی.
جمعبندی
ورزش زنان ایران داستانی است پر از اشک و افتخار، تبعیض و تلاش، ناامیدی و امید.
در حالی که بسیاری از قهرمانان زن ما هنوز ناشناخته ماندهاند، هر روز زنان جدیدی در مسیر آنها قدم میگذارند.
حقیقت ممنوعه ورزش زنان ایران این است:
ما قهرمانان بزرگی داریم، اما هنوز جرأت نکردهایم قهرمانیشان را باور کنیم.


هیچ دیدگاهی درج نشده - اولین نفر باشید